، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 23 روز سن داره

دیانا کوچولو

با هوش 15 ماهه

  دیروز یکی دیگه از دندونهات نیش زد.مروارید دهم   دیانا این روزها خیلی با مزه تر شدی .دیروز بابا بهت غذا میداد و با دستمال کاغذی دور دهنت رو پاک میکرد .تو سریعا دستمال رو از دست بابا گرفتی و خودت مشغول پاک کردن دهنت شدی وقتی با دستمال اومدی توی حال بهت گفتم ببر بندازش سطل اشغال ... سرعا دویدی به سمت سطل اشغال اشپز خونه و اونو انداختی داخلش.. جالبه بعدش گفتم دیانا این کنترل تلویزیون رو هم ببر بنداز سطل اشغال ...اینکارو نکردی و به کار خودت ادامه دادی کاملا حرفهای ما رو میفهمی و عکس العمل نشون میدی حرف های مارو تکرار میکنی مثلا : حمام           حما نمک ...
19 تير 1393

مروارید هفتم

93/03/22 امروز هفتمین دندونت نیش زد ه بود که من دیدم.خیلی وقته که منتظرش هستم . دیانا خیلی کارای با مزه ای انجام میدی  .راه میری با خودت حرف میزنی -سر به مهر میگذاری .منو مرتب بوس میکنی دستما ل از کشو بر میداری و گرد گیری میکنی -کاملا شیر خوردن با نی را از شیر پاکتی یاد گرفتی و خیلی کار های دیگه ... راستی یادم رفت بگم که خواهر مهربونت همین امروز  دو تا دندون بالایی تو رو برای اولین بار دید مروارید هشتم و نهم ... دیگه مسواک زدن  واجب شد ...
2 تير 1393

اولین بوسه

دیانا جون سلام دیشب برای اولین بار کنارم توی رختخواب مامان رو بوسیدی .ناگفته نمونه که مدتیه اینو یادگرفتی ولی خودمون باید بهت بگیم تا کسی رو بوس کنی.اما دیشب  غافلگیر شدم چون با تموم احساست و بدون اینکه بهت بگم  خودت  اینکار رو  کردی  و من اونقدر خوشحال شدم که نمیتونم بگم چه حس قشنگی داشتم .راستی دستات رو میذاری روی چشات  و راه میبری کارای عجیب و غریبی انجام میدی   ...
21 خرداد 1393

کلمه جوجو

برای اولین بار به مرغ و خروسهایی که در مسافرت شمال (شاندر من) دیدی گفتی . سفر شمال 14/03/93 تا 16/03/93 دندون هفتم  شما  در اومد
18 خرداد 1393

تلاش برای خوردن اولین توت فرنگی

دیشب دیانا شکمو خودتو میکشتی از دست بابا توت فرنگی بگیری با تلاش و تقلا از مبل بالا میرفتی خلاصه ظرف هر جا که میرفتی تو هم بدو  به سمت ظرف ... عصبانی بودی که ظرف رو ازت قایم میکردیم .هر چی میگفتیم ضرر داره حالیت نمیشد ...
12 خرداد 1393

استشمام بو های مختلف

سلام دو سه روز میشه که هر چی دستت میگیری واسه خوردن اول اونو بو میکنی . قبلا خیلی راحت تر بهت عرق نعنا و بومادران میدادیم .چون اونو با آب اشتباه میگرفتی .اما حالا که باد گرفتی همه چیز رو بو میکنی . از هفته پیش تا الان بوس کردن هم یاد گرفتی .و دستت رو به علامت بوس روی لبای کوچولوت میذاری . چشمها و موهات و دماغترو هم با انگشت کوچولوت نشون میدی . ...
3 خرداد 1393

تقلید صدای حیوانات

  امروز چهارشنبه بود یاد خونه مامان جونی بودیم .عصر های چهارشنبه که خواهر جون زبان میره اونجا هستیم .مامان جونی یا داده بود صدای شیر در بیاری .حسابی باهات تمرین کرده بود عصر پانیذ جون  زبان رفت و من هم همراه تو  به نمایشگاه  بین المللی ...
25 ارديبهشت 1393